تو باور مکن
حرف دل .من شاعر نیستم !!!
من ان خسته ی بی گناهم ،تو باور مکن
همان مانده در بین راهم، تو باور مکن
چنان می روم گو که ثابت قدم
ولیکن بلرزد دو پایم ،تو باور مکن
نگویم در منظر خاص وعام
که افسرده حالم، تو باور مکن
در این گیتیه پر زحور وپری
به مانند جن،من کریهم ،تو باور مکن
نخواهم کمک، بی سبب از کسی
همانم کند من خرابم ،تو باور مکن
دل من ندارد اتش کین ولی این همه
به اتش کشیدن تنم را ، تو باور مکن
بگویم برایت کلامی تهٍ این کلام
ولیکن نباشد حقیقی تو باور مکن
دلم خسته از یک کلام رفیق
نداشتم وزو انتظارم، تو باور مکن
ببین ای عزیز امدی همرهم
ولی غم من، این نبود! توباور مکن
+ نوشته شده در ۱۳۸۵/۱۲/۲۰ ساعت ۸ ب.ظ توسط الاهه
|