0.
هفت عددی است که مقدس است و کاری میکند که من بتوانم از
چیزی فرار کنم که نمیخواهم بر زبان بیاورم. هفت دروغ بزرگ من است. هفت شاید مفری
است که از داشتنش به خودم می بالم و از اینکه میآزارمش عذاب میکشم. سو استفادهگریام
که برای سوژهای که مورد سو استفاده قرار میدهدش، روزی چند نوبت میگرید و عود و شمع بر مزارش
روشن میکند و گلاب میپاشد تا رها شود. هفت عددی است که من دستش را میگیرم و
تابش میدهم دور نقطهای به مرکز ثقل خودم. تا هر دو گیچ بخوریم از تاب خوردنی
اجباری و حالا هفت سال است که اینجا نوشتهام. تاب خورده ام گیچ خورده ام و حالا
دقیقا همین حالا میخواهم بروم از اینجا. بروم یک جایی که پیدایم نکنند. و نبودنم
را توی گوشهایی ناشناس جار بزنم. دیگر بس است اینجا. میخواهم جایی باشم که کسی
نباشد و همه ی خودم را تا آن ته ته داد بزنم.
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۸/۰۶ ساعت ۵ ب.ظ توسط الاهه
|