و عادت شده‌ام به حل شدن
و استکان‌های کریستال چایی شیرین،
هر صبح
مرا توی دهان مزه‌مزه می‌کنند
خیلی وقت است
مزه کاهگل و عسل می‌دهم
و مزه‌ی سوزنی که توی انبار کاه
منتظر است پیدایش کنند

وعادت شده ام به گم شدن
و بازار شام، مادریست که دست بچه‌اش را سفت چسبیده
تا تنهایی، بچه‌ی تخسی باشد که همبازی ندارد.